بیست وهشت ماهگی
پسر گلم روزهای پرکار مامان باعث شده ثبت خاطراتت کم بشه ولی به هرحال گزارش ماهانه رشد تو فراموش نمیشه!
عزیز دل من کم کم به محیط جدید عادت کرده البته گاهی بهانه میگیره ولی فکر کنم با شرایط کناراومده البته چاره ای هم نداشت ولی من همچنان دغدغه اینکه مبادا افسرده شده رو دارم!!!پسرم این روزها در تلاش برای یادگیری زبان انگلیسیه ،بارها و بارها تلتابیز رو میبینه و هر کلمه جدید رو می پرسه تا یاد بگیره جدیدا وقتی میره بیرون با همسالانش بازی کنه دیگه ترکی حرف نمیزنه سعی میکنه از کلماتی که یاد گرفته هرچند بی ربط ولی انگلیسی استفاده کنه. مداد رنگی هاش رو با رنگ انگلیسی اسم میبره مثلا مامانgreenکجاست؟ یا دیشب می پرید بغل من و می گفت مامانbig hugجدیدا به شعرهای انگلیسی هم علاقه نشون میده!از تفریحات جدیدش رنگ کردن کتابهای داستانشه یکی یکی میاره و رنگشون میکنه!و نکته جالبش اینه که ریزترین شکل هارو انتخاب می کنه و بادقت که مبادا از خط خارج نشه رنگ میکنه!3هفته پیش هم اولین نقاشی معنی دارش رو برای مامانش کشید و گفت بیامامان برات poکشیدم!!!شبها هم دیگه بغل من برای خواب نمیاد و هروقت میگم بیا پیش من بخواب میگه مامان من خودم تخت دارم و بعد ازشنیدن قصه با عروسکش بازی میکنه تا بخوابه!خلاصه اینکه پسرکم کم کم بزرگ میشه و ما 3نفری در غربت سعی میکنیم در کنار هم باشیم و روزهای خوبی رو سپری کنیم!
نقاش کوچولوی من!
اولین نقاشی!!!