دل نگرانی های مامان
سلام گل همیشه بهار مامان! عزیز مامان این 2-3 روز حسابی مامانو نگران کرده بودی! چرا نبضتو از مامان قایم کردی؟ ای بلا!!!! ولی امروز تا رسیدم دانشگاه احساست کردم! فکر کنم تو هم مثل مامان داشتی استراحت میکردی! بلا جونم میبینی چه کارا میکنی دیگه!؟ نمیگی مامان نگران میشه برات خوب نیست؟! هرشب تا دیر وقت میشینم به تو فکر میکنم، به این که چه شکلی میشی؟ شبیه کی میشی؟ اتاقتو چه رنگی کنم؟ اسمتو چی بذاریم؟ منو بیشتر دوست داری یا بابارو؟ خلاصه... کارهام نصفه کاره مونده ومن فقط به تو فکر میکنم! البته فکر میکنم حالا دیگه مهمترین کار من تویی!!! میدونی، من هم خیلی خوشحالم که تورو دارم و هم خیلی نگران ؛ نگران از اینکه من و بابا نتونیم خوب باشیم!...
نویسنده :
مامان خانوم
17:37