یک بابای معتاد!!!!
سلام سلام گل پسر!
میدونم الان چشمات قلنبه شده! با خودت میگی این بابای ما کی معتاد شد که من خبر ندارم؟!!!
راستش فینگیل مامان قضیه از اونجایی شروع شد که ما رفتیم تو خونه جدیدمون و از اونجایی که آقای بابا خیلی خیلی تنبل تشریف دارن هنوز بعد از 2ماه تلویزیون خونه آنتن نداره! درسته که مامان خانوم زیاد اهل تلویزیون نیست ولی خب دیگه گاهی وقتا ادم دلش میخواد نیم ساعت بشینه پای سریال و فیلم
آقا جونم برات بگه که مامان خانوم رفت و از یکی از دوستان درخواست فیلم کرد و ایشون هم لطف کردنوسریال گم شدگان رو دادند!
وای وای چشمت روز بد نبینه ! شروع این سریال همان و اعتیاد بابا همان!!! الان هرشب برنامه داریم جوری که حتی وقت هایی که بابا از خستگی نمیتونه چشماشو باز نگه داره هم میشینه و سریال میبینه
دیگه گاهی وقتا عصبانی میشم میگم بابا یه کم به من و پسرت برس ولی امان امان از اعتیاد این بلای خانمان سوز
حالا شما بگین من چیکار کنم؟
راستی مامانی ، سر اسمت هم مشکل داریم، اقای بابا از همون اول یک دونه اسم انتخاب کرده هیچ اسمی رو هم قبول نمیکنه منم اون اسمو دوست دارم ولی بقیه میگن عوضش کن ! گل مامان خودت دلت چی میخواد؟؟؟؟!!