امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

امير علي ، ثمره يك عشق ...

بیست وهشت ماهگی

پسر گلم روزهای پرکار مامان باعث شده ثبت خاطراتت کم بشه ولی به هرحال گزارش ماهانه رشد تو فراموش نمیشه! عزیز دل من کم کم به محیط جدید عادت کرده البته گاهی بهانه میگیره ولی فکر کنم با شرایط کناراومده البته چاره ای هم نداشت ولی من همچنان دغدغه اینکه مبادا افسرده شده رو دارم!!!پسرم این روزها در تلاش برای یادگیری زبان انگلیسیه ،بارها و بارها تلتابیز رو میبینه و هر کلمه جدید رو می پرسه تا یاد بگیره جدیدا وقتی میره بیرون با همسالانش بازی کنه دیگه ترکی حرف نمیزنه سعی میکنه از کلماتی که یاد گرفته هرچند بی ربط ولی انگلیسی استفاده کنه. مداد رنگی هاش رو با رنگ انگلیسی اسم میبره مثلا مامانgreenکجاست؟ یا دیشب می پرید بغل من و می گفت مامانbig hugجدیدا به ...
26 بهمن 1392

بیست و هفت ماهگی!

پسرکم ،این روزهای تنهایی و غربت ، وجود تو زندگی ام را شیرین کرده، تویی که هرروز با بوسه هایی که یادگار بهشت است مرا از همه دنیا بی نیاز میکنی، با اغوش مهربانت که هرروز برایم می گشایی بوی مادرم را به خاطرم می اوری، با دستان کوچکت بارها و بارها چشمان مرا بررسی میکنی که مامان ببینم گریه میکنی یا نه؟ شیرین من، شبها وقتی کنارم دراز می کشی و می گویی مامان بیا دوست بشیم ، به هم قصه بگیم ،با هم حرف بزنیم دوست دارم زمان را متوقف کنم تا ابد ! امیر علی مامان ، این روزها همه تلاشش  رو برای یادگیری زبان انگلیسی میکنه، تقریبا اعضای بدن و اعداد رو تا 5 یاد گرفته، سلام و تشکر و بای و.. رو هم استفاده میکنه! رنگها رو تمرین میکنه و مدام در حال سوال کردن...
11 دی 1392

اومدم آی اومدم!!

آقا ما دوباره برگشتیم ،البته میدونم خیلی وقته که ننوشتم اما خب سرمون شلوغ بود دیگه!! پسر گل ما دومین سالگرد تولدش رو خصوصی و در کنار خانواده مامان و بابا برگزار کرد و وارد سومین سال زندگیش شد.خدایا ممنونم از تو به خاطر این همه خوشبختی که به من بخشیدی! ممنونم به خاطر فرشته کوچولویی که هر لحظه من رو به بهشت میبره و به یادم میاره که چقدر سعادتمندم که خدا من رو لایق مادرشدن دونسته! ممنونتم خدا!!! امیرعلی عزیزم از 24 ماهگی تلاش عجیبی رو اغاز کرد برای یادگیری زبان فارسی که کم کم داره به نتیجه میرسه! ار بیست دندان شیری تنها یکی مونده که هنوز ازش خبری نیست! نوع بازی ها متفاوت شده ،با اسباب بازی می کنه  و  کم کم دا...
2 آذر 1392

بیست و سه ماهگی به روایت تصویر!

یک آقای خوش تیپ: داره میره عیددیدنی به همراه توماس : من خوشگلم یا این گلها؟(حیاط خونه عزیز جونمه) تازگیا اینجوری میخوابیم! معرفی میکنم: دوست جدیدمن پیشی! پیشی دوستام! پیشی بیا باهم اخبار ببینیم: راستی من دیگه پوشک نمی پوشم! خداحافظ دنیای نی نی کوچولوها!!! ...
21 شهريور 1392

روزهای گرم تابستانی...

سلام سلام میدونم که این روزها تاخیرم خیلی زیاده ! سرمون زیادی شلوغه! ماه رمضان شروع شده و روزه  داری طولانی با گرمای هوا خیلی سخته و سخت تر هم میشه وقتی یک کوچولوی بلا مثل امیرعلی خان هم همراهت باشه! پسر گلم این روزها داره خودشو برای ورود به ماه بیست و سوم زندگیش اماده میکنه! باور نمی کنم تنها دو ماه تا دوسالگیش وقت دارم!!! دارم واقعا به این نتیجه می رسم که "رشد یک فرایند دردناک است" کاملا درسته! دلتنگ این روزها خواهم بود خوب میدونم ! دلتنگ یک پسر مو طلایی 90 سانتی که با دستهای کوچیکش منو تا کجاها میکشونه!دلتنگ پسرکی که اونقدر تنگ در اغوش من خودشو جا می کنه که گاهی احساس میکنم قلبم از این همه خوشبختی در حال ایستادنه! برای بوسه ها...
26 تير 1392