امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

امير علي ، ثمره يك عشق ...

این روزها..

وای وای سلام که امروز وقتی تاریخ اخرین پست رو دیدم باورم نشد که کم مونده دوماه بشه که من چیزی ننوشتم ، البته امیر علی گل خودش میدونه چرا!! پسرگل من الان 14 ماهه شده و عجیب شیطون !! دیگه واقعا گاهی کم میارم! علی رغم اینکه پسر من در هفت ماهگی کامل چهاردست و پا میرفت و الان 2-3 ماهی هست که با کمک دیوار راه میره ولی هنوز مارو در حسرت قدمهای کوچیکش  گذاشته و کم کم داره مارو نگران میکنه! البته 2هفته ای هست که مسافت های کمی رو بدون کمک میره ولی جرات راه رفتن بطور جدی رو هنوز نداره! دایره واژگان پسرم خیلی وسیع شده و برخی کلمات کامل و هدفمند ادا میشن ، مثلا وقتی با من کاری داره مامان کامل گفته میشه و هر بار که در جواب جان رو میشنوه بیشتر و...
7 آذر 1391

یک سالگی و...

من یک پسر یکساله هستم بنابراین میتونم خیلی کارا بکنم و خیلی جاها سرک بکشم مثلا: یا اینجا: یا اینجا:   و اما کارهایی که میکنم: از یک هفته مونده به تولدم شروع کردم به تمرین حرف زدن و حالا کلمه های زیاده بلدم(البته فقط اول کلمه هارو میگم) مثل: آبه=آب بابا مه مه=؟! اببه= اکبر(نماز خوندن) په په=نون دای دای=دایی دردر=بیرون آتا=پدربزرگم جیش دردر چی=چراغ قیم=بله عممه= عمو پورنگ نا=ناهار هام=غذا اته=ات(گوشت) نانای هیچ تلاشی برای راه رفتن نمیکنم و همچنان با کمک دیوار خونه رو میگردم. اسباب بازی هامو خیلی دوست دارم و الان میتونم تنهایی با اونا بازی کنم. از هفته پیش توی اتاق خودم میخوابم. ...
18 مهر 1391

تولد یک شاهزاده کوچولو!!!

شازده پسر در روز تولد!     تزیینات و کیک!     میز عصرانه!   وامیر علی در حال اماده سازی بساط لهو و لعب!!!   پسرم ، مامان کلی برای تولدت برنامه ریخته بود که متاسفانه به خاطر کارهای زیاد دانشگاهش خیلی هاشو نتونست انجام بده و این کارهایی هم که انجام شده درست دو دقیقه قبل از تولدت اماده شده پس مامانو ببخش!!   ...
18 مهر 1391

گل يك ساله من!

پسرم ، گل خوشبوي زندگي من، همه هستي من، يك سال از زميني شدن تو گذشت! فرشته من كه از بهشت امدي و زيستنم را رنگ و بويي ديگر بخشيدي تولدت مبارك! جزييات تولد امير علي جون در پست بعدي! اينم اميرعلي در روز تولدش!! ...
5 مهر 1391

امير علي....

پسرکم، گل زندگی من! زمان کمی تا اولین سالروز تولدت مانده و من این روزها هم غمگین و هم شادم! دیشب با پدر عکس ها و فیلم هایت را مرور میکردیم ،چقدر دل هر دوی ما گرفت! انگار همین دیروز بود که منتظر امدنت بودیم! وامروز تو میروی تا یک سالگیت را جشن بگیری! این روزها می اندیشم به همه لحظاتی که با تو بودم ! و با خود میگویم آیا فرشته کوچک من، از بودن با ما خشنود است؟ دستان سفیدت را در دست میگیرم و میبویم تا بوی بهشت را همیشه به خاطر بسپارم! کاش میشد بوها را هم مثل عکس ثبت کرد!! بارهاوبارها تورا در آغوشم میفشارم تا بعدها به یادم بماند که انقدر کوچک بودی که در اغوشم جا میشدی!! از همان روزکه فهمیدم تو با منی ،قلبم اماده شد تا هر زمان بهشتی با...
23 مرداد 1391

اين روزها...

اين روزا سر مامان خانوم خيلي شلوغه!!! هم خاله جون اومده و هم كارهاي دانشگاهش زياده! از يك طرف هم ماه رمضان نزديكه و كلي كار رو سرمون ريخته!!! و اما گل پسر ما كه اين روزا ددري شده و هرروز حتما بايد يه سر به دردر بزنه! سعي ميكنه حرف بزنه و تا حدودي هم موفق شده .گاها كلمات رو واضح بيان ميكنه ولي تكرار نميكنه! سرعت چاردست و پا رفتنش هم زياد شده واقعا اخرشب ديگه نايي براي من نميمونه!!! دندون نيشش هم داره در مياد و پسر گلم با همه دردش داره تحمل ميكنه و همچنان به شلوغ كاريهاش مشغوله! قبلا به تلويزيون توجهي نداشت ولي اين روزا با مادرجونش صبحها ميشينه و گندم رو نگاه ميكنه! عاشق جيمبلو شده!!! خلاصه كه اميرعلي داره بزرگ ميشه و گاها دلم مي...
25 تير 1391