امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

امير علي ، ثمره يك عشق ...

بیست و هفت ماهگی!

پسرکم ،این روزهای تنهایی و غربت ، وجود تو زندگی ام را شیرین کرده، تویی که هرروز با بوسه هایی که یادگار بهشت است مرا از همه دنیا بی نیاز میکنی، با اغوش مهربانت که هرروز برایم می گشایی بوی مادرم را به خاطرم می اوری، با دستان کوچکت بارها و بارها چشمان مرا بررسی میکنی که مامان ببینم گریه میکنی یا نه؟ شیرین من، شبها وقتی کنارم دراز می کشی و می گویی مامان بیا دوست بشیم ، به هم قصه بگیم ،با هم حرف بزنیم دوست دارم زمان را متوقف کنم تا ابد ! امیر علی مامان ، این روزها همه تلاشش  رو برای یادگیری زبان انگلیسی میکنه، تقریبا اعضای بدن و اعداد رو تا 5 یاد گرفته، سلام و تشکر و بای و.. رو هم استفاده میکنه! رنگها رو تمرین میکنه و مدام در حال سوال کردن...
11 دی 1392

اومدم آی اومدم!!

آقا ما دوباره برگشتیم ،البته میدونم خیلی وقته که ننوشتم اما خب سرمون شلوغ بود دیگه!! پسر گل ما دومین سالگرد تولدش رو خصوصی و در کنار خانواده مامان و بابا برگزار کرد و وارد سومین سال زندگیش شد.خدایا ممنونم از تو به خاطر این همه خوشبختی که به من بخشیدی! ممنونم به خاطر فرشته کوچولویی که هر لحظه من رو به بهشت میبره و به یادم میاره که چقدر سعادتمندم که خدا من رو لایق مادرشدن دونسته! ممنونتم خدا!!! امیرعلی عزیزم از 24 ماهگی تلاش عجیبی رو اغاز کرد برای یادگیری زبان فارسی که کم کم داره به نتیجه میرسه! ار بیست دندان شیری تنها یکی مونده که هنوز ازش خبری نیست! نوع بازی ها متفاوت شده ،با اسباب بازی می کنه  و  کم کم دا...
2 آذر 1392

بیست و سه ماهگی به روایت تصویر!

یک آقای خوش تیپ: داره میره عیددیدنی به همراه توماس : من خوشگلم یا این گلها؟(حیاط خونه عزیز جونمه) تازگیا اینجوری میخوابیم! معرفی میکنم: دوست جدیدمن پیشی! پیشی دوستام! پیشی بیا باهم اخبار ببینیم: راستی من دیگه پوشک نمی پوشم! خداحافظ دنیای نی نی کوچولوها!!! ...
21 شهريور 1392

روزهای گرم تابستانی...

سلام سلام میدونم که این روزها تاخیرم خیلی زیاده ! سرمون زیادی شلوغه! ماه رمضان شروع شده و روزه  داری طولانی با گرمای هوا خیلی سخته و سخت تر هم میشه وقتی یک کوچولوی بلا مثل امیرعلی خان هم همراهت باشه! پسر گلم این روزها داره خودشو برای ورود به ماه بیست و سوم زندگیش اماده میکنه! باور نمی کنم تنها دو ماه تا دوسالگیش وقت دارم!!! دارم واقعا به این نتیجه می رسم که "رشد یک فرایند دردناک است" کاملا درسته! دلتنگ این روزها خواهم بود خوب میدونم ! دلتنگ یک پسر مو طلایی 90 سانتی که با دستهای کوچیکش منو تا کجاها میکشونه!دلتنگ پسرکی که اونقدر تنگ در اغوش من خودشو جا می کنه که گاهی احساس میکنم قلبم از این همه خوشبختی در حال ایستادنه! برای بوسه ها...
26 تير 1392

We are busy

سلام آدم وقتی وبلاگ پسرشو بیشتر از یک ماه آپ نکنه اینطوری میشه که دیگه نمیدونه چی باید بنویسه!!!! این روزها به خاطر اتفاق بدی که برای مامانی امیر علی افتاده(تصادف کرده) سرمون خیلی شلوغه و تنها کاری که یادمون نبوده ثبت خاطرات گل پسره! امیرعلی بیست ماهگی رو هم پشت سر گذاشت و به نیمه بیست و یک ماهگی رسیده ! پسری شده شیرین زبون و بینهایت شلوغ که یک لحظه هم اجازه آرامش به مامان خانوم و بابا نمیده! خیلی کامل و روان حرف میزه و کلی شعر رو از حفظ میخونه ( ببعی میگه بع بع - عروسک من- توپ سفیدم- آهوی دارم و نینی کوچولو گل پسره)! تا 5 به ترکی میشمره و جدیدا با کتاباش برای خودش قصه تعریف میکنه! این قسمتش خیلی بامزه و دیدنیه چون فقط خودش متوجه میشه...
15 خرداد 1392

گردش بهاری!

پسرک نوزده ماهه من ،این روزها که بلبل خوش الحان خانه مان شده ای، این بوسه ها و نوازش ها، دوستت دارم مامان های گاه و بیگاهت ، مرا به عرش میرساند و هرروز پروردگار را شاکرم و سجده می کنم در برابر عظمتش ! خدایا این فرشته کوچک که برما فرستاده ای به راستی که خود خود بهشت است! به خداقسم که آرزوی دیدار بهشت را دیگر نمی کنم باتو! امیر علی مامان این روزها قشنگ صحبت میکنه و جملات طولانی تری رو میگه مثل مامان دوستت دارم یا مامان من شیر میخوام تقریبا همه چیز رو کامل میگه و فکر میکنم دوسه ماه اینده کامل صحبت کنه! با اینکه ترکی صحبت میکنه گاها فارسی هم میگه مخصوصا تکه هایی از شعر حسنی رو!در پایان نوزده ماهگی 16تا دندون داره و تا سه میتونه بشمره! به...
5 ارديبهشت 1392